- بزه مندی (بَ زَ/ زِ مَ)
گناهکاری. خطاکاری. عصیان
معنی بزه مندی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(بَ زَ / زِ مَ)
لغت نامه دهخدا
گناه کار. ملامت پذیر. (ناظم الاطباء). اثیم. خطاکار. گنه کار. (آنندراج). عاصی. موزور. مذنب. مجرم. گنه کار. اثیم. (یادداشت بخط دهخدا) : و بنظر حقارت بدیشان نظر نکنی که بزه مند و گرفتار آیی. (تاریخ قم ص 212)
(بَرْ رَ /رِ بَ)
لغت نامه دهخدا
شغل و عمل بره بند:
بسی سال طبل لوندی زدی
صلا از پی بره بندی زدی.
؟ (از آنندراج ذیل بره بند).
و رجوع به بره بند شود
بسی سال طبل لوندی زدی
صلا از پی بره بندی زدی.
؟ (از آنندراج ذیل بره بند).
و رجوع به بره بند شود
(بَ رَ / رِ مَ)
لغت نامه دهخدا
کامیابی و تمتعو بختیاری و سعادتمندی. (ناظم الاطباء) :
ز تاجت آسمان را بهره مندی
زمین را زیر تخت سربلندی.
نظامی
ز تاجت آسمان را بهره مندی
زمین را زیر تخت سربلندی.
نظامی
(بَ رَ مَ / بَ هََ مَ)
لغت نامه دهخدا
برهمند بودن:
برهمندی را بدل در جای کن
گر همی زایزد بترسی چون شمند.
ناصرخسرو
برهمندی را بدل در جای کن
گر همی زایزد بترسی چون شمند.
ناصرخسرو
انتفاع، بهره وری، تمتع، کامیابی
متضاد: بی بهرگی، بهره برداری
متضاد: بی بهرگی، بهره برداری
شکایت، شکوائیه، شکوه، گلایه